در دو روز عمر کوته سخت جانی کرده ام با همه نا مهربانان مهربانی کرده ام
همدلی هم آشیانی هم زبانی کرده ام
بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست
من نه هرکز شکوه ای از روزگاران کرده ام نه شکایت از دو رنگی های یاران کرده ام
مهر غصه بر لبانم
می فشارد استخوانم
مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند سربزیری سر سپرده
می روم دلمردگی ها را زه سر بیرو کنم گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
بر کلام نا هماهنگ جدایی خط کشم بر سرود آفرینش نغمه ای موزون کشم